ما را چه بیگناه
گرفتار کردهای …
از هر چه خورند
کم شود؛ جز غمِ تو
بدیش اینه که هی یادت میاد
بودنت
ارزش دیوانه شدن هم
دارد
گفتم شراب ِ وصل ، به اُوباش میدهند ؟
با خنده گفت : بندهی « او » باش ، میدهند
بیا به نبودن خیانت کنیم و یکدیگر را ببینیم!
نزدیک چیزهایى بمون که از زنده بودنت احساس شادى کنى
تو بفرما که منِ سوخته خرمن چه کنم ؟
ما آدمها
تنها کاری که خوب بلدیم،
زجر دادن یکدیگر است…
اوست کـه قهر و اقتـدارش
مـافـوق بندگـانش است
از یـادِ تـو برنداشتـم دست هـنـوز ♥️
چه غریبانه دلم
میلِ تو دارد
صبر پیشه کن که وعده ى خدا “حق” است
چقدر هیچ حرفی نداریم که با هیچ کسی بزنیم
رفیق خوب تا تهش باهات میمونه نه فقط تا جای خوبش ..
دلم برا چیزی تنگ شده که دیگه قرار نیس
تکرار بشه
مثلا بَرگردی و بگویی :
چیزی جا گذاشتم ؛
سپس من را برداری و با خود ببَری
من بیشتر از اون چیزی که فکر میکنی بهت مبتلا شدم …
یعنی شما مردام موقع چت کردن با کسی ک دوسش دارید، لبخند میزنید؟
ادم چرا یهو دیگه هیچی نمیخواد؟
تو چرا نمی روی از من….
چه شبها بی ثمر تا صبح بیداری
و او هرگز نمی داند چه احوال بدی داری…!
این خاصیَتِ عشق است؛
باید بَلَدَت باشم…!
من و تو کوه شدیم و نمیرسیم به هم…
در قلبم راه نرو ،درد میکشد…
به نکات زیر توجه کنید